من تنها کفشدوزکی هستم که خدارا دید

در پناه تو

تو اینقدر بزرگی که آسمون به این بزرگی با این همه ستاره هاشو خلق کردی تو اینقدر ای مهربون بزرگی که ماه به این قشنگی رو خلق کردی که بعضی وقتا به من لبخند میزنه تو اینقدر بزرگی که خورشیدو خلق کردی که خونه های مارو روشن کنه گرم کنه تو اینقدر بزرگی که این همه رنگ رو به آسونی خلق کردی تو اینقدر بزرگی که یه درخت خلق کردی تو کویر آدم زیر سایش چه آرامشی داره تو اینقدر بزرگی که وقتی به یه توت فرنگی نگاه میکنم زیباییش منو مبهوت میکنه ساعت ها تو اینقدر بزرگی که معجزه مثل خوردن آب برات راحته وتو اینقدر بزرگیییییییییییییییی.................   مهربونم  چی میشد تو آسمون ÷ر از ستاره یه ستاره برای من میزاشتی یه ماه که برام لبخ...
26 خرداد 1392

فرشته تنهایی من و دوستام

وقتی پول نداری یه دو ریالی برات میلیونها تومن ارزش داره وقتی حوصله نداری یه سایه درخت برات مثل یه جنگل پر از گل و گیاه و پرنده و یه آبشار خوش صدا ارزش داره وقتی نمیتونی مکه بری یه سقا خونه برات مثل یه حج واجب ارزش داره حتی اگه جایی برای دور زدن نداشته باشه یه شمع مثل ده تا دور زدنه وقتی خسته ای یه رختخواب نرم برات مثل اینه که تو ابرا خوابیده باشی وقتی نا امیدی یه خبر خوب برات مثل یه اتفاق تاریخی بزرگ ارزش داره وقتی تو کلبه تنهاییت هیچ صدایی نمیاد صدای گریه یه فرشته کوچولو برات مثل آهنگ آسمانی حضرت داود به نظر میرسه ولی وقتی سردته  وقتی خیلی خیلی سردته دیگه هیچ چیز نمیتونه گرمت کنه جز نگاه آروم یه فرشته کوچولوی معصوم وقتی ب...
20 خرداد 1392

رقص فرشته ها

خداوندا یا به من آرامش عطا کن یا به من صبر بده که هر چه از تو رسد را پذیرا هستم . تورا دوست دارم مرا دوست داشته باش تو همدم تنهاییم هستی . وقتی کسی کنارم نیست تو هستی که من گرمای وجودت را حس میکنم ولی مدتهاست که سردم است وتو  مرا  در تنهایی سرد درنا کجا آباد رها کرده ای و در این گرد باد تنهایی من به کجا پرت میشوم  خداوندا من تنهاییم  اگر فرشته هایت را به من نمیدهی مرا به جایی ببر که فرشته هایت آنجا برایت میرقصند
7 خرداد 1392

هر چه از دوست رسد نیکوست

خداوندا تنها تر از همیشه ام  ودر این تنهایی من به دنبال زندگی بودم بااین درد جان افزا  وقتی دستانم توانایی محکم بودن را ندارند وقتی تنم میلرزد  و وقتی سنگینی این همه نگاه بر سرم ضربه میزند زندگی دیگر برای چه چیزی ادامه این جاده برایم سخت است وقتی هیچ مسیری معلوم نیست تنهاییم بوی مرگ میدهد و من مرگ را همانند یک مادر میبینم که مرا در آغوشش میکشاند شاید آرامش ابدی برای من بهتر از تنهایی رو به زوالم باشد خسته ام خسته از مردم این روزگار ا ز نگاه نگران مادر از بی رحمی کسی که مرا دوست میدارد و از بیرحمی کسی که همیشه تنهایم نگذاشته خداوندا اگر وجود داری مرا در آغوش بگیر که ÷ناهگاهی میخواهم همچون کودکی که تازه &d...
7 خرداد 1392
1